خاطره اي از استاد
5 مشترك
صفحه 1 از 1
خاطره اي از استاد
آن شب تا دیروقت در استاد سرای دانشگاه بودیم. هر سه نفر دور یک میز با استاد عزیزمان گرم بحث و گفتگو بودیم. پاسی از شب گذشته بود و هیچکس متوجه گذر زمان نبود. هوای ملایم اردیبشهت و نسیمی که در محوطه وسیع دانشگاه می پیچید آن تکه از زمین خدا را به بهترین و مقدس ترین مکان جهان هستی تبدیل کرده بود.
با اشاره یکی از دوستان که دیر وقت است و باید زحمت را کم کنیم همگی برخاستیم اما استاد مانع رفتن ما شدند. اگرچه تا خوابگاه دانشگاه راهی نبود ولی با توجه به دعوت گرم استاد به اقامت شبانه در همانجا و با توجه به اینکه آن مکان اتاقهای متعدد و راحتی برای اقامت داشت شب را همانجا ماندیم.
استاد به اتاق خود رفتند و من باتفاق دوستان بلافاصله استراحت خود را آغاز کردیم. صدای وزش نسیم بهاری و عبور باد از شاخه های درختان محوطه پشت مهمانسرا خواب را از چشم من ربوده بود. دوستان همه در کمال راحتی خفته بودند اما من همچنان بیدار مانده بودم. عادت بدی که از کودکی تا آن زمان با خود حفظ کرده بودم نیز مزید بر علت شده بود بطوریکه با تغییر مکان نمی توانستم راحت بخوابم....
هنوز چیزی نگذشته بود که صدای باز شدن آرام درب اتاق استاد شنیده شد. سایه ای بدرون اتاق پیچید و من در تاریکی مبهم اطاق ایشان را دیدم که همانند برادری بزرگتر دلسوزانه به اتاق آمد، آرام و بی صدا پنجره را بستند و پتوها را روی دانشجوهایش جابجا کرد تا مبادا در هوای متغیر بهاری سرما بخوریم. تا اذان صبح یکبار دیگر هم به ما سر زد و نگران بود
از آن روزهای بهاری 13 سال می گذرد و در این مدت محضر استاد بهترین خاطراتم را تشکیل داده است
استادی که به احترام نامش برمی خیزم و بر دستانش بوسه می زنم
برای طول عمر و سلامتی اش همواره دعا می کنم
با اشاره یکی از دوستان که دیر وقت است و باید زحمت را کم کنیم همگی برخاستیم اما استاد مانع رفتن ما شدند. اگرچه تا خوابگاه دانشگاه راهی نبود ولی با توجه به دعوت گرم استاد به اقامت شبانه در همانجا و با توجه به اینکه آن مکان اتاقهای متعدد و راحتی برای اقامت داشت شب را همانجا ماندیم.
استاد به اتاق خود رفتند و من باتفاق دوستان بلافاصله استراحت خود را آغاز کردیم. صدای وزش نسیم بهاری و عبور باد از شاخه های درختان محوطه پشت مهمانسرا خواب را از چشم من ربوده بود. دوستان همه در کمال راحتی خفته بودند اما من همچنان بیدار مانده بودم. عادت بدی که از کودکی تا آن زمان با خود حفظ کرده بودم نیز مزید بر علت شده بود بطوریکه با تغییر مکان نمی توانستم راحت بخوابم....
هنوز چیزی نگذشته بود که صدای باز شدن آرام درب اتاق استاد شنیده شد. سایه ای بدرون اتاق پیچید و من در تاریکی مبهم اطاق ایشان را دیدم که همانند برادری بزرگتر دلسوزانه به اتاق آمد، آرام و بی صدا پنجره را بستند و پتوها را روی دانشجوهایش جابجا کرد تا مبادا در هوای متغیر بهاری سرما بخوریم. تا اذان صبح یکبار دیگر هم به ما سر زد و نگران بود
از آن روزهای بهاری 13 سال می گذرد و در این مدت محضر استاد بهترین خاطراتم را تشکیل داده است
استادی که به احترام نامش برمی خیزم و بر دستانش بوسه می زنم
برای طول عمر و سلامتی اش همواره دعا می کنم
رد: خاطره اي از استاد
ممنون. خاطره زيبايي بود.
bned- کاربر
- تعداد پستها : 21
Registration date : 2008-04-24
رد: خاطره اي از استاد
ممنون از توجه شما، یادآوری آن همواره برای خودم زیباست
و اکنون که پس از 13 سال عین مطلب بالا را به استادم نوشتم. وقتی که ایشان به خاطر نیاورد:
سلام آقای دکتر
حافظه بنده در این مورد خطا نکرده است
دوستان آن شب: آقایان رحمان .... - علی ... - بنده
شما هم پتو را روی سر علی کشیدید
وقتی فردای آن روز به شما یادآوری کردیم با لبخند همیشگی تان گفتید: بله - دیشب یکی از شما ها مثل سنجاب خودش را جمع کرده بود
I'm not only a U.D.D (unique document discoverer) for you, but also U.M.R (unique memoir reminder)
پاسخ آقای دکتر:
SALAM MR. .................. AZIZ ,
NO DOUBT , you have excellent memory ( knock on the wood !) . I bet your memory is much much better than mine . No doubt about it .
Best wishes
و اکنون که پس از 13 سال عین مطلب بالا را به استادم نوشتم. وقتی که ایشان به خاطر نیاورد:
سلام آقای دکتر
حافظه بنده در این مورد خطا نکرده است
دوستان آن شب: آقایان رحمان .... - علی ... - بنده
شما هم پتو را روی سر علی کشیدید
وقتی فردای آن روز به شما یادآوری کردیم با لبخند همیشگی تان گفتید: بله - دیشب یکی از شما ها مثل سنجاب خودش را جمع کرده بود
I'm not only a U.D.D (unique document discoverer) for you, but also U.M.R (unique memoir reminder)
پاسخ آقای دکتر:
SALAM MR. .................. AZIZ ,
NO DOUBT , you have excellent memory ( knock on the wood !) . I bet your memory is much much better than mine . No doubt about it .
Best wishes
خاطرات رمانتيک و تراژديک
سلام
خاطره رمانتیکی بود ولی این خوبی بیشتر به دریچه دیدگاه شما بستگی داشت که وقایع را خوب ببینید و خوب تعریف کنید.
برگی از خاطرات!:
استادی را به یاد می اورم که وقتی که فهمید کتابی که یک کپی از ان با خود به ایران آورده است در ایران پیدا نمی شود، هرگز و هرگز بر خلاف قولی که داده بود میدهد، نداد. ایشان شخصیتشان این چنین شکل گرفته بود و در موارد مشابه چنین بروزی داشت. هر چند که بالاخره یک کپی از ان پیدا کردم و چند کپی از آن زدم و یکی به آن کسی که واسطه شد آن کتاب به دستم برسد دادم یکی به یکی از استاد های دیگر که تازه وارد بود و یکی هم به کتابخانه هدیه دادم.
ببخشید از خاطره تراژدیک
خاطره رمانتیکی بود ولی این خوبی بیشتر به دریچه دیدگاه شما بستگی داشت که وقایع را خوب ببینید و خوب تعریف کنید.
برگی از خاطرات!:
استادی را به یاد می اورم که وقتی که فهمید کتابی که یک کپی از ان با خود به ایران آورده است در ایران پیدا نمی شود، هرگز و هرگز بر خلاف قولی که داده بود میدهد، نداد. ایشان شخصیتشان این چنین شکل گرفته بود و در موارد مشابه چنین بروزی داشت. هر چند که بالاخره یک کپی از ان پیدا کردم و چند کپی از آن زدم و یکی به آن کسی که واسطه شد آن کتاب به دستم برسد دادم یکی به یکی از استاد های دیگر که تازه وارد بود و یکی هم به کتابخانه هدیه دادم.
ببخشید از خاطره تراژدیک
wiki- مدیر بخش
- تعداد پستها : 163
Registration date : 2008-05-13
رد: خاطره اي از استاد
چه خوب است ما هم برای ديگران خاطره ای خوش باشیم.
من خود استاد دانشگاهم و روی سخن با دوستانی که در آینده استاد می شوند دارم.
تجربه به من ثابت کرده که نوع رفتار اجتماعی استاد با دانشجو می تواند باعث دگرگونی دانشجو شود. گاهی نگاهی دلسوزانه.... گوشی شنوا برای درد دلها حتی برای نیم ساعت چه بسا من یک ساعتشو هم تجربه کردم..... لبخندی عمیق نه ساختگی .... ارج نهادن به وقت آنها ..... احترام قائل شدن برای آنها در گفتار مثلا جناب آقای ... یا سر کار خانم .... (من دیدم دانشجوها بعدش با دوستانشون کلی حرف میزنند که برامون چه قدر احترام قائل شد) ... حتی بلند شدن از پشت صندلی به احترامشون مگه چه اشکالی داره (بسته به طرف مقابل) همه و همه (مثل همین انداختن پتو روی دانشجو) باعث میشه تا شما سهمی در شاد کردن دل کسی مثل خودتون رو داشته باشید. البته یادتون باشه مهمترین خصوصیت یک استاد عدالت است . عدالت در نگاه و صحبت و بالاخص نمره و لازم نیست که برای کسب محبوبییت نمره بخش کنید!
من خود استاد دانشگاهم و روی سخن با دوستانی که در آینده استاد می شوند دارم.
تجربه به من ثابت کرده که نوع رفتار اجتماعی استاد با دانشجو می تواند باعث دگرگونی دانشجو شود. گاهی نگاهی دلسوزانه.... گوشی شنوا برای درد دلها حتی برای نیم ساعت چه بسا من یک ساعتشو هم تجربه کردم..... لبخندی عمیق نه ساختگی .... ارج نهادن به وقت آنها ..... احترام قائل شدن برای آنها در گفتار مثلا جناب آقای ... یا سر کار خانم .... (من دیدم دانشجوها بعدش با دوستانشون کلی حرف میزنند که برامون چه قدر احترام قائل شد) ... حتی بلند شدن از پشت صندلی به احترامشون مگه چه اشکالی داره (بسته به طرف مقابل) همه و همه (مثل همین انداختن پتو روی دانشجو) باعث میشه تا شما سهمی در شاد کردن دل کسی مثل خودتون رو داشته باشید. البته یادتون باشه مهمترین خصوصیت یک استاد عدالت است . عدالت در نگاه و صحبت و بالاخص نمره و لازم نیست که برای کسب محبوبییت نمره بخش کنید!
Myarticle- اعضای موسس
- تعداد پستها : 1100
Registration date : 2008-05-19
رد: خاطره اي از استاد
بنده بطور كلي با صحبت هاي ويكي جان و همكار خوبم آقاي myarticle موافقم. بايد بپذيريم ايران مانند بسياري از كشورها كشور تضادهاست. تضادي كه در دانشگاههاي ما در ايران حاكم است حتي از تضاد طبقاتي كشور هندوستان نيز بالاتر است! مهاراجا در كنار گداي هندو ديده مي شود كه يكي از پنجره كاخ طلايي خود به رودخانه مقدس و چشم نواز مي نگرد و ديگري گرسنه رو به موت در كنار همان رودخانه در انتظار مرگ نشسته است.
اما همانطوريكه myarticle گفتند زنده كردن احساس مهم بودن در دانشجو يك هنر است و اين همان چيزي است كه به معلمي معناي درست و كامل مي بخشد. به نظر بنده خيلي ها راه اشتباه آمده اند. اين بايد در خون مدرس باشد و گرنه فرايند تدريس عينيت نمي يابد.
يكي از دوستان مي گفت گاهي اوقات اثر نامطلوب افتادن دانشجو در يك درس بعضا" فراتر از ارفاق نابجا به همان دانشجو است و اينجاست كه بايد به او ارفاق خارج از چهارچوب كرد. معلم كلاس پنجم پسرم آنچنان بود كه روز خداحافظي اگر اجازه مي داد حتما" بر دستانش بوسه مي زدم. آرزو مي كردم ايكاش در آن دوره از چنين معلماني برخوردار بودم.
واقعا" نمي دانم چه بايد گفت. بهترين واژه اي كه مي يابم: ايران عزيزمان ...... كشور تضادها
اما همانطوريكه myarticle گفتند زنده كردن احساس مهم بودن در دانشجو يك هنر است و اين همان چيزي است كه به معلمي معناي درست و كامل مي بخشد. به نظر بنده خيلي ها راه اشتباه آمده اند. اين بايد در خون مدرس باشد و گرنه فرايند تدريس عينيت نمي يابد.
يكي از دوستان مي گفت گاهي اوقات اثر نامطلوب افتادن دانشجو در يك درس بعضا" فراتر از ارفاق نابجا به همان دانشجو است و اينجاست كه بايد به او ارفاق خارج از چهارچوب كرد. معلم كلاس پنجم پسرم آنچنان بود كه روز خداحافظي اگر اجازه مي داد حتما" بر دستانش بوسه مي زدم. آرزو مي كردم ايكاش در آن دوره از چنين معلماني برخوردار بودم.
واقعا" نمي دانم چه بايد گفت. بهترين واژه اي كه مي يابم: ايران عزيزمان ...... كشور تضادها
اين مطلب آخرين بار توسط Admin در 21/6/2008, 4:25 pm ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
زيبايي زتدگي!
دوستان عزيز
زيبايي زندگي به همين تضادهاست. خوبي و بدي به هم در به است!
در هر صورت من هم از خاطرات زشت و زيباي همه تان سپاسگزارم.
زيبايي زندگي به همين تضادهاست. خوبي و بدي به هم در به است!
در هر صورت من هم از خاطرات زشت و زيباي همه تان سپاسگزارم.
jrasekhi- عضو جدید
- تعداد پستها : 2
Registration date : 2008-05-04
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد